رهایی اولین مسافردرنمایندگی قم


مصاحبه با محمد قبل از رفتن به آکادمی و گرفتن رهایی:
سلام محمد در مورد سفرتون صحبت کنید! سلام دوستان من محمد هستم
یک مسافر.اوایل سفر با جسم و روان داغون و حال خراب وارد کنگره شدم و
اواسط سفر احیاء شدن رو ذره ذره احساس کردم ومتوجه شدم . والان که
پایان سفرم هست حس وحال خوبی دارم واز زندگی لذت میبرم.
محمد الان چه احساسی داری؟ من یک شور وهیجان خاصی دارم حسمو
نمیتونم دقیق بیان کنم بایدخودتون تجربه کنید تابفهمید. حالم خیلی خوب
است وحالت قشنگ ودوست داشتنی دارم . دوست دارم زمان زودتر بگذرد و
زودتر رهاییمو از دست عزیز مهندس دژاکام بگیرم.


چهارشنبه رسید روزی که محمد و همه بچه ها آرزوی آن را دارند.بچه ها از
نمایندگی جاهای دیگر کشور رفتند نوبت به نمایندگی قم رسید محمد و
راهنما آقای آقایی به جایگاه رفتن. بچه های نمایندگی تشویقشان شروع
شد سراسر از هیجان و شوق وشادی محمد رو تشویق میکردند و محمد
رهایی خودش را اعلام کرد واز مهندس و راهنما تشکر کرد ومهندس به
راهنما
و محمد یک گل بخاطر موفقیتشان تقدیم کردند.









ودر پایان احساس محمد و صحبت آن با بچه ها:
من قبل از اینکه به تهران بروم استرس داشتم وشور هیجان هم داشتم
وقتی رفتم حالم خیلی خوب بودیک حال قشنگ ودوست داشتنی بود. پیش
آقای مهندس راحت بودم با من چند تا شوخی کرد خیلی شاد بودم بالا که
رفتم برای فرمان رهایی آنجا هم با من صحبت کرد اونجا هم حالم خیلی خوب شد.
صحبت آخر: باید هر کسی خودش اینو حس کنه با زبون قابل حس نیست
بایدخودش تجربه کنه. باید صبرکنید به هر سختی که هست از آنجا عبور کنید.
عکس بچه های نمایندگی قم در حال برگشت از جشن رهایی محمد (آکادمی)
حسین: من هم آن جایگاه رو برای آینده خودم تصور کردم.